يوناني ها قلمرو شناخت را تحت سه ايده سازمان يافته استنتاج مي كنند : حقيقت، زيبايي و خوبي. ارسطو اين امر را به سه بخش كه بيشتر موافق با اصول طبيعي هستند تغيير مي دهد. در نظر وي قسمت هاي پرس وجو متشكل از علوم نظري ، علوم توليدي و علوم كاربردي است. بيشتر فعاليت " كانت " با خرد ناب، خرد عملي و داوري سر و كار دارد.
اين سه تفاوت پيشتر، همانطور كه در رده بنديي " بلوم " آمده در برنامه آموزشي نظري نيز گنجانده شده است . " بلوم " و همكارانش سه بعد از تفكر در سطح برتر را مشخص كرده اند: " تحليلي، تركيبي و ارزيابي كننده". در اين ميان در متافيزيك" يوستاس باچلر" [ Justus Buchler] صدور احكام ( به مثابه فرآيند) به سه بخش گفتن ، ساختن و انجام دادن ، و داوري ها ( به مثابه نتا يج ) به سه بخش ادعاها ، مقدمات و اقدامات طبقه بندي مي شود.
اگر تفاوت بين تفكر در سطح برتر و تفكر عادي را دنبال كنيم ، شايد بخواهيم اين رويكرد سه گانه را حفظ كنيم و ايده هاي سازمان يافته اي را همچون حقيقت ، معنا و ارزش تعيين كنيم؛ اما پس از آن ، چه ابعادي از" تفكر در سطح برتر" را مي توان براي نزديك شدن به اين ايده ها بر شمرد؟ ممكن است شخصي تفكر برتر را به عنوان بعد " حقيقت جو" و تفكر خلاق را به عنوان " بعد معنا ياب " معرفي كند؛ اما چه ابعادي از تفكر در سطح برتربه خصوص در ارتباط با ابعاد ارزش ها وجود دارد؟
ممكن است در اينجا شخص دچار سوء تفاهم شود و بپرسد، كدام بعد از تفكر برتر، ارزش ها را بررسي مي كند؟ اما اين امر به هيچ وجه چنين معنايي را منتقل نمي كند. فردي كه درحال يادگيري زبان خارجي است در ابتدا كلمات، عبارات، صرف كلمات و كلمات ربطي را ياد مي گيرد ؛ اما سر انجام مي آموزد به آن زبان فكر كند.
فردي كه در حال يادگيري تاريخ است در ابتدا اسامي ، نام مكان ها و تاريخ ها را حفظ مي كند؛ اما در نهايت بايد به صورت تاريخي به موضوع ها فكر كند. به علاوه ، آموختن فكر كردن به ارزش ها، با آموختن فكركردن درباره ارزش ها به يك مبتدي تفاوت دارد. فردي كه مي آموزد ارزشي فكر كند به مثابه كسي است كه مي آموزد تاريخي، از لحاظ جغرافيايي ، جبري ، مطابق با اصول موسيقايي يا از لحاظ نمايشنامه اي فكركند.
مي خواهم اين امر را روشن كنم كه ارزش و ارزيابي يكسان نيستند. ارزيابي با تعمق درباره اظهار نظرها سرو كار دارد . اين در شرايطي است كه ارزش صرفاً غير انتقادي است . ارزش قائل شدن با ارزيابي كردن وارجمند شمردن با برآورد كردن تفاوت دارد.
فكر كردن به ارزش ها همواره - در درك پديدار شناسي اين واژه - " آگاهانه " صورت مي گيرد. تا حدي كه فردي كه ارزش چيزي را مي داند يا ارزشي فكر مي كند همواره تفكر خود را به سمتي هدايت مي كند.از همين رو فكر كردن در اين باره كه ارزش ها منطقي هستند ، تفكري قابل احترام است. تفكري كه به زيبايي ارزش مي دهد ، تفكري قدر شناسانه است. تفكري كه براي تقوا ارزش قائل مي شود ، تفكري ستايش آميزاست. اگر تفكر براي ادراك ارزش قائل شود ، تفكر با ملاحظه تلقي مي گردد. اگر تفكر براي نيازها ارزش قائل شود، داراي توجه است. اگر به رنج ها ارزش دهد، تفكري مهربان محسوب مي شود. اگر تفكر براي سرنوشت دنيا و ساكنان آن ارزش قائل شود ، تفكر داراي دغدغه تلقي مي شود. در كل مي توان گفت تفكري كه براي ارزش ها ، ارزش قائل شود تفكر مسئولانه است.
" باچلر" اين مورد را مطرح مي كند كه سه شكل داوري وجود دارد: گفتن، ساختن و انجام دادن. يا به عبارت ديگر ، اظهار نظر كردن ، مرتب كردن و اقدام كردن. اين رويكرد سه گانه به يك اندازه براي تفكر به كار مي رود؛ چرا كه مي خواهيم اجزاء تفكر را در سطح برتر بشناسم . بنابر اين ، اشتباه نخواهد بود اگر پاسخ دهيم اجراء تفكر در سطح برتر دربرگيرنده تفكر نقدي، تفكر خلاق وتفكر مسئولانه است. وقتي به صورت نقدي فكرمي كنيم قوانين، معيارها، استانداردها ، دلايل ، ترتيب هاي منطقي و مناسب را به كار مي بريم. هنگامي كه خلاقانه فكر مي كنيم، روش هاي بيان خودمان و يا دنياي اطرافمان را ابداع و سعي مي كنيم فراتر ازروش هايي فكركنيم كه در گذشته به آنها مي انديشيديم، جزئيات احتمالي دنيا را تصور و ابداعات جديد را مطرح مي كنيم. زماني كه مسئولانه فكر مي كنيم به موارد مهم ، مواردي كه به نوعي به آنها علاقمند هستيم، آنهايي را كه مورد نياز ما هستند يا فكر كردن به آنها ضروري است ، توجه مي كنيم . به عبارت ديگر، تفكر در سطح برتر فاقد ارزش نيست. تفكر در سطح برتر وابسته به علم اخلاق و زيباشناسي بوده و ازاين دو تفكيك ناپذير است. فكر كردن درباره اين كه چه اقداماتي مي توان در اين دنيا انجام داد، همان تفكر راجع به تاثير محيطي اين اقدامات است. فكر كردن راجع به پدر بزرگ ، مادربزرگ يا فرزندان همان فكر كردن راجع به چگونگي اهميت دادن، علاقمند بودن و مسئول بودن نسبت به آنها و مقدم شمردن چنين تفكري است؛ چرا كه اين امر اهميت دارد. تفكر مسئولانه صرفاً به چنين دسته بندي محدود نمي شود؛ تفكر مسئولانه بايد درجه بندي كند، اولويت گذاري كند و بين فوريت و عدم فوريت آن تمييز گذارد . ارزيابي موضوعات بر اساس ارزش هاي فردي به گونه اي است كه به انسان ها ديدگاه فكري اي ارائه مي دهد كه در آن ، موضوعات آشنا عظيم و قابل توجه هستند و موضوعات ديگر، كوچك و بي اهميت ارزيابي مي شوند.
در ستايش اين تقسيم بندي سه گانه از تفكر ( و همچنين داوري) به گفتن ، ساختن و انجام دادن كه مترادف نقدي، خلاق و مسئولانه است نمي خواهم اين موارد را همچون اجزاء غير قابل نفوذ توصيف كنم. انعكاس برخي از مفاهيم به حدي نامناسب هستند كه پرداختن انتقادي به آنها نيازمند نوعي خلاقيت است. هر دو تفكر نقدي و خلاق در زمره ارزش ها به شمار مي آيند.
برخي از مثال هاي تفكر خلاق بايد به دقت در مواردي سازمان دهي شوند كه ارزش انتقادي بودن را همچون ابداعي بودن نشان دهد و برخي از مثال هاي تفكر مسئولانه از لحاظ مفهوم قوي بوده و از نظر سبكي ابداعي محسوب مي شوند. بنابراين تقسيم بندي سه گانه مذكورتنها به منظور تحليل صورت گرفته است : هيچ ادعايي وجود ندارد كه تفكر در حقيقت به چنين بخش هايي تفسيم شود.
تفكربه صورت چندگانه، حتي در چنين روش محدودي كه در زمينه تفكر نقدي ، تفكر خلاق و تفكر مسئولانه توضيح دادم ، در مقايسه با درنظر گرفتن آن به صورت يگانه و غير قابل تقسيم ، بسيار دشوار است. ايده يگانگي تفكر اين است كه تفكرنمي تواند درباره همه چيزصورت گيرد؛ اما بدون در نظرگرفتن اين كه چه اتفاقي در شرف وقوع است يكي باقي مي ماند. من استدلال مي كنم كه تفكر همواره از روي قرائن جايگزين مي شود: كسي كه تاريخي فكر مي كند با كسي كه رياضي وار مي انديشد تفاوت دارد. اين مورد از نظر ابعاد هم تفاوت دارد: فردي كه داراي تفكر نقدي است با فردي كه به سبك اهميت مي دهد، فرق دارد.
"رودن" [پيكر تراش فرانسوي] هنگامي كه مجسمه " متفكر" (Le Penseur ) را مي تراشيد، به كلمات فكر نمي كرد: او به سنگ مرمرفكر مي كرد ، اما به سبك هم مي انديشيد ؛ چرا كه در غير اين صورت نمي توانست چنين اثري خلق كند.
" متفكر" (Le Penseur) مجسمه اي در ستايش انديشيدن است وحضور آن در تجربيات بشري به مثابه لمس برگ هاي درختان در يك قطعه شعر است. كه هر كدام به نوع خود تكنيك ، نوآوري و تعهد را نشان مي دهد.
نظر شما